قبرستان من
 محمد نعمان دوست محمد نعمان دوست

 من  در يک قبرستان زنده گى مى کنم ، از طرف روز در بيدارى و از طرف شب در خواب مرده ها را ميبينم .

حالا ، برايم  انسانهاى  زنده نيز اجساد متحرک معلوم ميشوند .

به کسى که قول مى دهم ، سردى دستش را  احساس  و زود دستش را رها ميکنم ، فکر ميکنم  به مرده دست داده ام .

وقتى که به اميد خواب دراز ميکشم و  روکش سفيد را بالايم  کش ميکنم ، فکر ميکنم مرده ام .

دفعتا برميخيزم ، به آينه نگاه ميکنم و هنگاميکه براى اداى کلمه طيبه لبانم به حرکت  مى آيد ، عکس اش را در آينه تماشامى کنم  ، آنگاه به زنده بودنم متيقين ميشوم .

ميفهميد چرا؟؟

در سرزمين من هر روز ده ها انسان کشته ميشود و هرجايى که انسانى به قتل مى رسد  اولين احوالش به من مى آيد .

فهميديد ، حضيره يى که در آن زنده گى ميکنم کجاست ؟

بلى ، دفتر خودم است من يک ژورنالست هستم .

 

کابل١٢سنبله


September 3rd, 2009


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان